دانلود آهنگ احمد سلو
فراق
Download Music Ahmad Solo
Feragh
تاریخ انتشار: 1398/2/15
تعداد بازدید: 2919
متن آهنگ احمد سلو - فراق
تو خودت گفتی یه روز
مرد صدایت میکنم دل را بنامت میکنم
با زبان بی زبانی قلبم غلامت میکنم
حال چه شد مرد صدایش میکنی
عشقم خطابش میکنی میکنی
بیت خود را با لبانش غافیه سازی میکنی
امان امان امان امان از این فراق
امان از این دل دیوونه امان از اون که نمیمونه
امان از این دلی که هیچ وقت نفهمیدی عاشقت بود
فراق یاری که از این خونه ی تاریک
از این حوض غم انگیز از این حال خراب
دل دیوونه ی من نمیدونه
ببین که از فراق یارم خزان است بهارم
صدای قلبی که شکسته ات
پر از درد چه خسته است
ببین که آسمون قلبم چه خسته است برگرد
زنجیر درد و بارانشم
سر در گم توی بالان شب
عروسک خیمه شب بازی سر خوشان بالای شهر
منو آرامشم پنهان پشت آرایشم
این من تسلیم به درد نشستم به پای تاوان شمع
زیر آوارشم پس مانده ی بازارشب
کشتم داور و باور دست خورد ساقه و ساغر
مرد جنگ نامردیایی تنهاییاتو بکن باور
تموم درد این آدم لاغر
اینه که کنار غریبه هایی و این فکر
منو میکشه آخر منو میکشه با درد
منو میکشه میخوره میجوئه مغزمو نامرد
خیره ام به دیوار و ساعت
نیمه شبت کنار کی صبح میشه راحت
منو تا کرد تلخی هر شب
یجوری میکوبن میخورن میبرن انگار تو حیات وحشم
آینه ی چار قد نشون میده پیری زود رس
تمومه این شهر لای تمومه خیابوناش
دنیای من یدونه کوچس یدونه خونس
میگفتی کوهی پشتم ریختی چرا پس
این که دیوار مسافر خونس
من که شدم حبس
این نیز بگذرد
ببین که از فراق یارم خزان است بهارم
صدای قلبی که شکسته ات
پر از درد ،چه خسته است
ببین که آسمون قلبم چه خسته است برگرد
مرد صدایت میکنم دل را بنامت میکنم
با زبان بی زبانی قلبم غلامت میکنم
حال چه شد مرد صدایش میکنی
عشقم خطابش میکنی میکنی
بیت خود را با لبانش غافیه سازی میکنی
امان امان امان امان از این فراق
امان از این دل دیوونه امان از اون که نمیمونه
امان از این دلی که هیچ وقت نفهمیدی عاشقت بود
فراق یاری که از این خونه ی تاریک
از این حوض غم انگیز از این حال خراب
دل دیوونه ی من نمیدونه
ببین که از فراق یارم خزان است بهارم
صدای قلبی که شکسته ات
پر از درد چه خسته است
ببین که آسمون قلبم چه خسته است برگرد
زنجیر درد و بارانشم
سر در گم توی بالان شب
عروسک خیمه شب بازی سر خوشان بالای شهر
منو آرامشم پنهان پشت آرایشم
این من تسلیم به درد نشستم به پای تاوان شمع
زیر آوارشم پس مانده ی بازارشب
کشتم داور و باور دست خورد ساقه و ساغر
مرد جنگ نامردیایی تنهاییاتو بکن باور
تموم درد این آدم لاغر
اینه که کنار غریبه هایی و این فکر
منو میکشه آخر منو میکشه با درد
منو میکشه میخوره میجوئه مغزمو نامرد
خیره ام به دیوار و ساعت
نیمه شبت کنار کی صبح میشه راحت
منو تا کرد تلخی هر شب
یجوری میکوبن میخورن میبرن انگار تو حیات وحشم
آینه ی چار قد نشون میده پیری زود رس
تمومه این شهر لای تمومه خیابوناش
دنیای من یدونه کوچس یدونه خونس
میگفتی کوهی پشتم ریختی چرا پس
این که دیوار مسافر خونس
من که شدم حبس
این نیز بگذرد
ببین که از فراق یارم خزان است بهارم
صدای قلبی که شکسته ات
پر از درد ،چه خسته است
ببین که آسمون قلبم چه خسته است برگرد