دانلود آهنگ بی کلام سینا سرلک به نام اشک در چهار راه زمان
دانلود آهنگ بی کلام سینا سرلک به نام اشک در چهار راه زمان
تاریخ انتشار: 1398/1/27
تعداد بازدید: 2029
متن آهنگ سینا سرلک - اشک در چهار راه زمان (بی کلام)
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که، فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی بر خونشان جوشید
آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را
برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق خون
دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود آدمیت مرده بود
بعد دنیا پر از آدم شد وپ
این آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم گذشت
ای دریغ ای دریغ
آدمیت برنگشت
داد ای بیداد
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فرار یک قناری در قفس
از غمت یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی پر داد
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
مرگ او را از کجا از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
جنگل را بیابان میکند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی آرد بلا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن، یک برگ نیست
فرض کن مرگ یک قناری در قفس مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که، فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی بر خونشان جوشید
آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را
برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق خون
دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود آدمیت مرده بود
بعد دنیا پر از آدم شد وپ
این آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم گذشت
ای دریغ ای دریغ
آدمیت برنگشت
داد ای بیداد
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فرار یک قناری در قفس
از غمت یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی پر داد
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
مرگ او را از کجا از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
جنگل را بیابان میکند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی آرد بلا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن، یک برگ نیست
فرض کن مرگ یک قناری در قفس مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است