دانلود آهنگ داریوش رفیعی به نام من و خاموشی
دانلود آهنگ داریوش رفیعی به نام من و خاموشی
تاریخ انتشار: 1397/9/25
تعداد بازدید: 17712
متن آهنگ داریوش رفیعی - من و خاموشی
کو آن محفل مستی
کو آن باده پرستی
همچون خم بشکسته
افتاده ز جوشم من
کو آن سوز دل من
کو آن پرتو روشن
در گوشه تنهایی
چون شمع خموشم من
کو آن دلبر فتنه گرم
کو آن سینه پر شررم
کو آن مستی و بیخبری
کو آن دیده، پرگهرم
چون یاد آرم در
جانم دل من لرزد
چون آن بحرم که
به یاد طوفان دل من لرزد
آه کو آن شبو بیداریها
کو آن می و میخواریها
کو شب بی سحرم
کو اشک سحرگاه من
کو آن غم جانکاه من
کو دل پرشررم
روزی ز رسوایی
زخود گرچه بیگانه بودم
به عشق خودم ساده بودم
بودم ز بی تابی ز بی تابی
چو اشکی که از دیده ریزد
چو اهی که از سینه خیزد
ان دوره ی بیخبری شد سپری
زل جلوه ی شامو سحر کو خبری
ان گرمیه زندگی ام شد به کجا
زلف فتنه ی فتنه گرم کو اثری آ
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد بخاطرات بگذشته
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد بخاطرات بگذشته
ان گذشته های من
چون سراب بی پایان
میبرد به سوی خود
دل که گشته بی سامان
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد بخاطرات بگذشته
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد ، بخاطرات بگذشته
ان گذشته های من
چون سراب بی پایان
میبرد به سوی خود
دل که گشته بی سامان
کو آن باده پرستی
همچون خم بشکسته
افتاده ز جوشم من
کو آن سوز دل من
کو آن پرتو روشن
در گوشه تنهایی
چون شمع خموشم من
کو آن دلبر فتنه گرم
کو آن سینه پر شررم
کو آن مستی و بیخبری
کو آن دیده، پرگهرم
چون یاد آرم در
جانم دل من لرزد
چون آن بحرم که
به یاد طوفان دل من لرزد
آه کو آن شبو بیداریها
کو آن می و میخواریها
کو شب بی سحرم
کو اشک سحرگاه من
کو آن غم جانکاه من
کو دل پرشررم
روزی ز رسوایی
زخود گرچه بیگانه بودم
به عشق خودم ساده بودم
بودم ز بی تابی ز بی تابی
چو اشکی که از دیده ریزد
چو اهی که از سینه خیزد
ان دوره ی بیخبری شد سپری
زل جلوه ی شامو سحر کو خبری
ان گرمیه زندگی ام شد به کجا
زلف فتنه ی فتنه گرم کو اثری آ
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد بخاطرات بگذشته
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد بخاطرات بگذشته
ان گذشته های من
چون سراب بی پایان
میبرد به سوی خود
دل که گشته بی سامان
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد بخاطرات بگذشته
می تپد دلم به یاد
ارزوی گم گشته
زنده ام کنون به یاد ، بخاطرات بگذشته
ان گذشته های من
چون سراب بی پایان
میبرد به سوی خود
دل که گشته بی سامان