دانلود آهنگ محمد نوری
چراغی در افق
Download Music Mohammad Noori
Cheraghi Dar Ofogh
ترانه سرا: محمد نوری
آهنگساز: محمد سریر
تاریخ انتشار: 1399/5/28
تعداد بازدید: 1154
متن آهنگ محمد نوری - چراغی در افق
به روی چشم من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
دراین ساحل که من افتاده ام خاموش
دلم تنها غمم دریا وجودم بسته در زنجیر
خونینه تعلق ها ست دلم تنها غمم دریا
وجودم بسته در زنجیر خونینه تعلق ها ست
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
به روی چشم من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
دراین ساحل که من افتاده ام خاموش
دلم تنها غمم دریا وجودم بسته در زنجیر
خونینه تعلق ها ست دلم تنها غمم دریا
وجودم بسته در زنجیر،خونینه تعلق ها ست
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
دراین ساحل که من افتاده ام خاموش
دلم تنها غمم دریا وجودم بسته در زنجیر
خونینه تعلق ها ست دلم تنها غمم دریا
وجودم بسته در زنجیر خونینه تعلق ها ست
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
به روی چشم من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
دراین ساحل که من افتاده ام خاموش
دلم تنها غمم دریا وجودم بسته در زنجیر
خونینه تعلق ها ست دلم تنها غمم دریا
وجودم بسته در زنجیر،خونینه تعلق ها ست
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
خروش موج با من می کند نجوا گه
هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست