دانلود دکلمه مهراب به نام شاهنامه
دانلود دکلمه مهراب به نام شاهنامه
تاریخ انتشار: 1397/4/10
تعداد بازدید: 45414
متن آهنگ مهراب - شاهنامه (دکلمه)
بسمی تعالی
شب نوشته ای از سرگذشت مهراب خسته صدا
یه سلام از جنس تنهایی
یه سلام بدون آب و رنگ
یه سلام خشک و خالی به همه ی کسایی
که امشب میخوان پای این درد و دل ساده بشینن
خیلی حرفا هست که نمیشه
بعضی وقتا تو چندتا جمله خلاصه کرد
خیلی دردام هستن که نمیشه تصورش کرد
اصن خیلی اشکا هستن هیشکی نمیتونه
بفهمه کجا و کی ریخته شدن
خیلی خیلی خیلی خیلی چیزا هستن
که آدم حتی با گفتنشون خالی نمیشه
اما میگم
همه ی قصه از جایی شروع شد که هیچوقت قرار نبود به دنیا بیام
قرار نبود چشام به این دنیای پُر نقاب باز شه
قرار نبود پاهامو روی این کُره ی لعنتی خاکی بذارم
قرار نبود اصن پسری به اسم مهراب به دنیا بیاد
نمیدونم سرنوشت تقدیر اسمش چیه
اما همیشه گفتم
شاید اصن من باید میومدم تا
با گفتم بعضی دردا خیلیارو آروم کنم
از اون موقع بود که اسم خودمو گذاشتم مُسکن
اما چرا من
چرا من خدا
چرا مهراب
خدایا
تو که میدونستی دنیا انقدر بده چرا منو انتخاب کردی
مگه نگفتی اینهمه آدم آفریدی
جرا موقع تقسیم کردن همه ی دردا فقط سهم من شد
چرا
چرا باید تو این شهر شلوغ و بی رحم
چرا باید تو این ترافیک خیابونا
چرا باید تو این کوچه های تاریک و خلوت
مهراب قدم بزنه و به درداش فکر کنه
به مشکلاتی که توی خانواده
شورع میشه به دعواها و بحثا
سردردا رفتا و اومدنا تنها
کینه ها بغضا اشکا
چرا
یا به همون داستانی که روز به روز ساعت به ساعت
دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه ی اون پنج سالو
روزگار به چشمام تیره و تار کنه
آینده ای سیاه گذشته ای تلخ
یا خاطراتی که حتی بیاد آوردنشون جز
سردرد واسه آدم هیچی نداره هیچی
عذابه
به مولا که عذابه
ولی بذار یکم وارد جزئیاتش بشیم
اسمی که برای دشمنا از مرگ بدتر شد
تنی که با کشیدن این دردا از سنگ سنگ تر شد
یا قدمایی که از سر بغض و کینه توی
پیاده روهای شهر محکم تر شد
یا از اون قلبی که انقدر
خنجر خورد تا پرپر شد تا
عشقی که به سادگی از دلم رد شد
بیخیال اینا درد نیست
ولی میدونی چی درده
درد اینه که هرکسی فکر میکنه درد و دلش از اونیکی خیلی بزرگ تره
درد اونی که فکر میکنه خودش از همه داغون تره
ولی من چی بگم
داستان جالبی دارم واسه همه
برای اولین بار هر بار واسه همه
تعریف میکنم خشکش میزنه
باورش نمیشه پنج سال عشق یه طرفه
داشته باشی توی سینه
بدون اینکه حتی طرفت تورو بشناسه
بدون اینکه حتی طرف بدونه کسی عاشقش بوده
بدون اینکه حتی طرف بدونه بخاطر
خودش از خودش گذشتی
بدون اینکه طرف بدونه تنها یادگارش
ازت خطای رو دستو تنته
بدون اینکه بدونه تنها تاوانی که پس دادی
اشکای نیمه شب و گریه های مادرته
ولی همه ی اینارو به چی میفروشن
به پول به خونه به ماشین
به چی
به چی میفروشن این دوره زمونه عشقو
قبلا قیمتش بیشتر بود
نمیدونم با کدوم ارزی میسنجنش
نمیدونم با کدوم نرخی
قیمتش بالا و پایین میشه
ولی فقط اینو میدونم که این
روزا خیلی بی قیمت شده
خیلی مظلوم شده عشق
عشقای مظلوم خیلی زیاد شدن
عشقای بی قیمتو بی ارزش
عشقایی که از ته قلب با
یه آه سینه سوز بلند میشن
عشقایی که هیچکس حاظر نیست
براشون حتی یه قرون وقت بذاره
خدایا دنیا چجوری شده
چجوری شده که دیگه هیشکی معنی عشقو نمیفهمه
اصن چرا باید عشق تاوانش اشکای مادر باشه
چرا باید مادرم تا صبح بکوبه رو سینشو
آه بکشه اونایی که منو اذیت کردن
چرا باید بعضی وقتا با دیدن حالم حتی به روم نیاره که چمه
بلکه حالم بدتر نشه
چرا ، چرا
چرا نباید یکی تو این دنیات پیدا بشه
که بشینه پای درد و دلامون
دردامو بفهمه
چرا باید دردامو با تیغ رو تنم داد بزنم
چرا باید رد خودزنیام بشه پیاده روهای تنهاییم
چرا باید تخت بیمارستانا بشه تخت خوابم
چرا باید هر دکتری که منو ببینه بگه : باز تویی
ای بابا بازم که تو اومدی
انگار واسه همه ی دکترام آشنام
انگار واسه همه ی مردم شهر
از بزرگ و کوچیکاش آشنام
خیلی سخته وقتی پاتو از در بیرون میذاری
داری به دردات فکر میکنی و تو خیابونا قدم میزنی
صدای خودتو از دل شهر بشنوی
از دل خیابونا زجه هاتو بشنوی
ولی هیشکی ندونه کینه رو زجه دزده
یا پشت این صدای خسته
چه قلبی که شکسته چه دلی که خورد نشده و
چه سردردایی که نیمه شب سراغم نیومده
چرا نباید هیچکسو داشته باشی که پای دردو دلات بشینه
تا جایی تنها بشی که همه ی درداتو تو پشت
میکروفون داد بزنی گریه کنی عربده بکشی
بلکه یسری آدمایی که همدردتن آروم شن
انگار لالاییه نه
لالایی میخونم
لالایی لالایی لالایی
بخوابید دلای شکسته که تو این شهر
هیشکی به حرفای شما گوش نمیده
بخوابید که فقط درداتونو باید به گور ببرید
بخوابید
لالایی
یه شغل دیگه اسه خودتون انتخاب کنید
کسی به حرفای شما گوش نمیده
تو این شهر همه خوابن
همه خوابن
بعضیا
بعضی آدما درداشونو گریه میکنن
بعضی آدما درداشونو رو تنشون خط میندازن
بعشضی آدما درداشونو فریاد میکشونو
بعضی آدما درداشونو سیگار میکشن
بعضی آدمام درداشونو قدم میزنن
بالاخره هرکی واسه خالی کردن
خودش یه راهی پیدا میکنه
منم راهمو پیدا کردم خیلی وقته
خیلی وقته پشت این میکروفون دردامو داد میکشم
بلکه به گوش کل مردم شهر برسه
به گوش باشید
دردای من امشب
از رادیوی درد
اصلا چرا همه وقتی که میخوان درداشونو بخونن
اینهمه وقت میذارن مینویسن
مینویسن مینویسن چرک نویس پاک نویس
تا وقتی که برن پشت میکروفون
ولی من وقتی بخوام دردامو بخونم فقط چند دقیقه کافیه
همون چند دقیقه کار خودشو میکنه
از قدیم گفتن چیزی که از دل بیاد به دل میشینه
یعنی دردای من انقدر دلنشینه
درد پسری که از ذوق یه زندگی
جدید دل از خونواده میکنه
دل از عالم و آدمو دوستاش میکنه
ولی این زندگی نامرد انقدر
سر راهش چاله چوله میندازه
انقدر خوردش میکنه انقدر لهش
میکنه که از زندگی سیر میشه
از همه چی بدش میاد
از همه کس متنفره
از همه چی بیزاره
چرا
آخه خدا مگه تو نگفتی بهشت زیر پای مادراست
پس چرا باید مادرم به پای من شب تا صبح گریه کنه
چرا باید از حال خرابیای من حال مادرمم خراب شه
چرا باید هرکسی که پای درد و دلام
میشینه وقتی دارم باش حرف میزنم
سرشو که بالا میاره میبینم چشاش خیسه
خدایا جنس دردا قلابی شده یا من پوست کلفت شدم
نمیدونم
ولی فقط میدونم گاهی وقتا آدما اونقدری
درد دارن که به هیشکی هیچی نمیگن
حتی مادرشون
بلکه اشک چشاشو نبینن
بلکه نبینی مادرتم داره پا به پای
دردای تو سینت میسوزه و میسازه
ولی دم نمیزنه
چون حال تورو بدتر نبینه
دیگه نمیدونم باید از کجا گفت
خیلی چیزا هست که حتی
بعد از اینهمه صحبت حتی سرفصلاشونم نتونستم بگم
و هنوز توی این سینه باقی موندن
چیزی نیست که بشه گفت
خیلی دوست دارم حرف بزنم
خیلی دلم میخواد با کسایی که شبو روز|
با آهنگام خاطره ساختن صحبت کنم
آهنگ که نمیشه گفت یه درد و دل خیلی خیلی ساده
فقط اگه شنونده هاش زیاده بخاطر اینکه دردا واقعین
شنیدید میگن داستان واقعی خیلی طرفدار داره
خیلی بیننده و خیلی شنونده داره
خب اینم یه داستان واقعیه
میشه گفت چون واقعیه به دل میشینه
چون شبیهشو کشیدن دیدن شنیدن
چون خیلیا با کشیدن این دردا
شباشونو با قرص میخوابن
خیلیا شباشونو با این دردا با گریه سر میکنن
خیلیا با چشای تر با لبا خشک
سر رو بالش میذارنو میخوابن
با خاطراتی که جز یه داغ سینه سوز
هیچی رو قلبشون جا نمیذاره
همینه
این رسم روزگاره
این رسم روزگاره که عاشقا میشکنن
این رسم روزگاره که وقتی تا میخوای
دوتا پله از پله ی خودت بالاتر بری
هزار نفر میخوان زیر پاتو خالی کنن
این رسم روزگاره که هیشکی
به هیشکی رحم نمیکنه
هیشکی دلش برای هیشکی نمیسوزه
گفته بودم که یادم میاد گفته بودم
از شب زنده داری و اشکای بی پرسه
تا رفیقا و چاقوهای بی دسته
خیلی چیزارو میبینیم
خیلی دردارو میکشیم
اما تنها چیزی که آروممون میکنه اینه که
حداقل میدونیم وقتی میریم زیر خاک
هیچ دغدغه ای نداریمو از هفت دولت آزادیم
آروم آروم
انگار مثه بچه ای که مادر تو گوشش
لالایی میخونه میخوابیم
آروم و بی صدا
میخوابیم
میخوابیم
میخوابیم
دلخوشی منه دلشکسته ام این شبا شده
که حداقل بتونم همه ی داداشا و آبجیایی که
همه ی هوادارا و طرفدارای دو آتیشه ای که
همدردم بودنو با درد و دلام و فریادام
شباشونو با گریه صبح کردن
همه ی اون کسایی که در طول اون دو سال
تمام درد و دلامو گوش دادن از نزدیک ببینم
تو هر شهری تو هر استانی تو هر شهرستانی
بلکه بتونم چشم تو چشمشون نگاه کنمو ازشون
تشکر کنم بخاطر اینهمه حمایت
بزرگترین تشکر زندگیمم
بعد از خدای بالاسرمو مادرم
از عمو فرزاد و حاج علیه این
دو شخص دو شخصی بودن که
بعد از دعاهای مادرمو خدای بالاسرم
مثه کوه پشتم بودنو هیچوقت پشتمو خالی نکردن
پس همینجا از همشون ممنونم
که همون یذره استعدادی که داشتم
توی گفتن درد نمیگم خوانندگی
تو گفتن دردام داشتمو پروش بدمو
صدامو به تمام مردم شهر برسونم
میتونم به جرات تو آخرین جمله ی خودم بگم
این دو نفر تنها آدمایین که هیچوقت
استعداد هیچ جوونیو نادیده نمیگیرنو
هرجوری که میتونن کمکش میکنن
از همینجا هم یه بار دیگه به جفتشون میگم
خیلی چاکریم
شب نوشته ای از سرگذشت مهراب خسته صدا
یه سلام از جنس تنهایی
یه سلام بدون آب و رنگ
یه سلام خشک و خالی به همه ی کسایی
که امشب میخوان پای این درد و دل ساده بشینن
خیلی حرفا هست که نمیشه
بعضی وقتا تو چندتا جمله خلاصه کرد
خیلی دردام هستن که نمیشه تصورش کرد
اصن خیلی اشکا هستن هیشکی نمیتونه
بفهمه کجا و کی ریخته شدن
خیلی خیلی خیلی خیلی چیزا هستن
که آدم حتی با گفتنشون خالی نمیشه
اما میگم
همه ی قصه از جایی شروع شد که هیچوقت قرار نبود به دنیا بیام
قرار نبود چشام به این دنیای پُر نقاب باز شه
قرار نبود پاهامو روی این کُره ی لعنتی خاکی بذارم
قرار نبود اصن پسری به اسم مهراب به دنیا بیاد
نمیدونم سرنوشت تقدیر اسمش چیه
اما همیشه گفتم
شاید اصن من باید میومدم تا
با گفتم بعضی دردا خیلیارو آروم کنم
از اون موقع بود که اسم خودمو گذاشتم مُسکن
اما چرا من
چرا من خدا
چرا مهراب
خدایا
تو که میدونستی دنیا انقدر بده چرا منو انتخاب کردی
مگه نگفتی اینهمه آدم آفریدی
جرا موقع تقسیم کردن همه ی دردا فقط سهم من شد
چرا
چرا باید تو این شهر شلوغ و بی رحم
چرا باید تو این ترافیک خیابونا
چرا باید تو این کوچه های تاریک و خلوت
مهراب قدم بزنه و به درداش فکر کنه
به مشکلاتی که توی خانواده
شورع میشه به دعواها و بحثا
سردردا رفتا و اومدنا تنها
کینه ها بغضا اشکا
چرا
یا به همون داستانی که روز به روز ساعت به ساعت
دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه ی اون پنج سالو
روزگار به چشمام تیره و تار کنه
آینده ای سیاه گذشته ای تلخ
یا خاطراتی که حتی بیاد آوردنشون جز
سردرد واسه آدم هیچی نداره هیچی
عذابه
به مولا که عذابه
ولی بذار یکم وارد جزئیاتش بشیم
اسمی که برای دشمنا از مرگ بدتر شد
تنی که با کشیدن این دردا از سنگ سنگ تر شد
یا قدمایی که از سر بغض و کینه توی
پیاده روهای شهر محکم تر شد
یا از اون قلبی که انقدر
خنجر خورد تا پرپر شد تا
عشقی که به سادگی از دلم رد شد
بیخیال اینا درد نیست
ولی میدونی چی درده
درد اینه که هرکسی فکر میکنه درد و دلش از اونیکی خیلی بزرگ تره
درد اونی که فکر میکنه خودش از همه داغون تره
ولی من چی بگم
داستان جالبی دارم واسه همه
برای اولین بار هر بار واسه همه
تعریف میکنم خشکش میزنه
باورش نمیشه پنج سال عشق یه طرفه
داشته باشی توی سینه
بدون اینکه حتی طرفت تورو بشناسه
بدون اینکه حتی طرف بدونه کسی عاشقش بوده
بدون اینکه حتی طرف بدونه بخاطر
خودش از خودش گذشتی
بدون اینکه طرف بدونه تنها یادگارش
ازت خطای رو دستو تنته
بدون اینکه بدونه تنها تاوانی که پس دادی
اشکای نیمه شب و گریه های مادرته
ولی همه ی اینارو به چی میفروشن
به پول به خونه به ماشین
به چی
به چی میفروشن این دوره زمونه عشقو
قبلا قیمتش بیشتر بود
نمیدونم با کدوم ارزی میسنجنش
نمیدونم با کدوم نرخی
قیمتش بالا و پایین میشه
ولی فقط اینو میدونم که این
روزا خیلی بی قیمت شده
خیلی مظلوم شده عشق
عشقای مظلوم خیلی زیاد شدن
عشقای بی قیمتو بی ارزش
عشقایی که از ته قلب با
یه آه سینه سوز بلند میشن
عشقایی که هیچکس حاظر نیست
براشون حتی یه قرون وقت بذاره
خدایا دنیا چجوری شده
چجوری شده که دیگه هیشکی معنی عشقو نمیفهمه
اصن چرا باید عشق تاوانش اشکای مادر باشه
چرا باید مادرم تا صبح بکوبه رو سینشو
آه بکشه اونایی که منو اذیت کردن
چرا باید بعضی وقتا با دیدن حالم حتی به روم نیاره که چمه
بلکه حالم بدتر نشه
چرا ، چرا
چرا نباید یکی تو این دنیات پیدا بشه
که بشینه پای درد و دلامون
دردامو بفهمه
چرا باید دردامو با تیغ رو تنم داد بزنم
چرا باید رد خودزنیام بشه پیاده روهای تنهاییم
چرا باید تخت بیمارستانا بشه تخت خوابم
چرا باید هر دکتری که منو ببینه بگه : باز تویی
ای بابا بازم که تو اومدی
انگار واسه همه ی دکترام آشنام
انگار واسه همه ی مردم شهر
از بزرگ و کوچیکاش آشنام
خیلی سخته وقتی پاتو از در بیرون میذاری
داری به دردات فکر میکنی و تو خیابونا قدم میزنی
صدای خودتو از دل شهر بشنوی
از دل خیابونا زجه هاتو بشنوی
ولی هیشکی ندونه کینه رو زجه دزده
یا پشت این صدای خسته
چه قلبی که شکسته چه دلی که خورد نشده و
چه سردردایی که نیمه شب سراغم نیومده
چرا نباید هیچکسو داشته باشی که پای دردو دلات بشینه
تا جایی تنها بشی که همه ی درداتو تو پشت
میکروفون داد بزنی گریه کنی عربده بکشی
بلکه یسری آدمایی که همدردتن آروم شن
انگار لالاییه نه
لالایی میخونم
لالایی لالایی لالایی
بخوابید دلای شکسته که تو این شهر
هیشکی به حرفای شما گوش نمیده
بخوابید که فقط درداتونو باید به گور ببرید
بخوابید
لالایی
یه شغل دیگه اسه خودتون انتخاب کنید
کسی به حرفای شما گوش نمیده
تو این شهر همه خوابن
همه خوابن
بعضیا
بعضی آدما درداشونو گریه میکنن
بعضی آدما درداشونو رو تنشون خط میندازن
بعشضی آدما درداشونو فریاد میکشونو
بعضی آدما درداشونو سیگار میکشن
بعضی آدمام درداشونو قدم میزنن
بالاخره هرکی واسه خالی کردن
خودش یه راهی پیدا میکنه
منم راهمو پیدا کردم خیلی وقته
خیلی وقته پشت این میکروفون دردامو داد میکشم
بلکه به گوش کل مردم شهر برسه
به گوش باشید
دردای من امشب
از رادیوی درد
اصلا چرا همه وقتی که میخوان درداشونو بخونن
اینهمه وقت میذارن مینویسن
مینویسن مینویسن چرک نویس پاک نویس
تا وقتی که برن پشت میکروفون
ولی من وقتی بخوام دردامو بخونم فقط چند دقیقه کافیه
همون چند دقیقه کار خودشو میکنه
از قدیم گفتن چیزی که از دل بیاد به دل میشینه
یعنی دردای من انقدر دلنشینه
درد پسری که از ذوق یه زندگی
جدید دل از خونواده میکنه
دل از عالم و آدمو دوستاش میکنه
ولی این زندگی نامرد انقدر
سر راهش چاله چوله میندازه
انقدر خوردش میکنه انقدر لهش
میکنه که از زندگی سیر میشه
از همه چی بدش میاد
از همه کس متنفره
از همه چی بیزاره
چرا
آخه خدا مگه تو نگفتی بهشت زیر پای مادراست
پس چرا باید مادرم به پای من شب تا صبح گریه کنه
چرا باید از حال خرابیای من حال مادرمم خراب شه
چرا باید هرکسی که پای درد و دلام
میشینه وقتی دارم باش حرف میزنم
سرشو که بالا میاره میبینم چشاش خیسه
خدایا جنس دردا قلابی شده یا من پوست کلفت شدم
نمیدونم
ولی فقط میدونم گاهی وقتا آدما اونقدری
درد دارن که به هیشکی هیچی نمیگن
حتی مادرشون
بلکه اشک چشاشو نبینن
بلکه نبینی مادرتم داره پا به پای
دردای تو سینت میسوزه و میسازه
ولی دم نمیزنه
چون حال تورو بدتر نبینه
دیگه نمیدونم باید از کجا گفت
خیلی چیزا هست که حتی
بعد از اینهمه صحبت حتی سرفصلاشونم نتونستم بگم
و هنوز توی این سینه باقی موندن
چیزی نیست که بشه گفت
خیلی دوست دارم حرف بزنم
خیلی دلم میخواد با کسایی که شبو روز|
با آهنگام خاطره ساختن صحبت کنم
آهنگ که نمیشه گفت یه درد و دل خیلی خیلی ساده
فقط اگه شنونده هاش زیاده بخاطر اینکه دردا واقعین
شنیدید میگن داستان واقعی خیلی طرفدار داره
خیلی بیننده و خیلی شنونده داره
خب اینم یه داستان واقعیه
میشه گفت چون واقعیه به دل میشینه
چون شبیهشو کشیدن دیدن شنیدن
چون خیلیا با کشیدن این دردا
شباشونو با قرص میخوابن
خیلیا شباشونو با این دردا با گریه سر میکنن
خیلیا با چشای تر با لبا خشک
سر رو بالش میذارنو میخوابن
با خاطراتی که جز یه داغ سینه سوز
هیچی رو قلبشون جا نمیذاره
همینه
این رسم روزگاره
این رسم روزگاره که عاشقا میشکنن
این رسم روزگاره که وقتی تا میخوای
دوتا پله از پله ی خودت بالاتر بری
هزار نفر میخوان زیر پاتو خالی کنن
این رسم روزگاره که هیشکی
به هیشکی رحم نمیکنه
هیشکی دلش برای هیشکی نمیسوزه
گفته بودم که یادم میاد گفته بودم
از شب زنده داری و اشکای بی پرسه
تا رفیقا و چاقوهای بی دسته
خیلی چیزارو میبینیم
خیلی دردارو میکشیم
اما تنها چیزی که آروممون میکنه اینه که
حداقل میدونیم وقتی میریم زیر خاک
هیچ دغدغه ای نداریمو از هفت دولت آزادیم
آروم آروم
انگار مثه بچه ای که مادر تو گوشش
لالایی میخونه میخوابیم
آروم و بی صدا
میخوابیم
میخوابیم
میخوابیم
دلخوشی منه دلشکسته ام این شبا شده
که حداقل بتونم همه ی داداشا و آبجیایی که
همه ی هوادارا و طرفدارای دو آتیشه ای که
همدردم بودنو با درد و دلام و فریادام
شباشونو با گریه صبح کردن
همه ی اون کسایی که در طول اون دو سال
تمام درد و دلامو گوش دادن از نزدیک ببینم
تو هر شهری تو هر استانی تو هر شهرستانی
بلکه بتونم چشم تو چشمشون نگاه کنمو ازشون
تشکر کنم بخاطر اینهمه حمایت
بزرگترین تشکر زندگیمم
بعد از خدای بالاسرمو مادرم
از عمو فرزاد و حاج علیه این
دو شخص دو شخصی بودن که
بعد از دعاهای مادرمو خدای بالاسرم
مثه کوه پشتم بودنو هیچوقت پشتمو خالی نکردن
پس همینجا از همشون ممنونم
که همون یذره استعدادی که داشتم
توی گفتن درد نمیگم خوانندگی
تو گفتن دردام داشتمو پروش بدمو
صدامو به تمام مردم شهر برسونم
میتونم به جرات تو آخرین جمله ی خودم بگم
این دو نفر تنها آدمایین که هیچوقت
استعداد هیچ جوونیو نادیده نمیگیرنو
هرجوری که میتونن کمکش میکنن
از همینجا هم یه بار دیگه به جفتشون میگم
خیلی چاکریم