دانلود آهنگ سینا سرلک به نام چرخ سبز
دانلود آهنگ سینا سرلک به نام چرخ سبز
تاریخ انتشار: 1398/1/31
تعداد بازدید: 4818
متن آهنگ سینا سرلک - چرخ سبز
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش، ناید غرقه طوفان کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح
هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
اینک آن خضری که میرآب حیوان گشته بود
زنده را بخشد بقا و مرده را حیوان کند
دم مزن با آینه تا با تو او همدم بود
گر تو با او دم زنی او روی خود پنهان کند
این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند
هر که چون ماهی نباشد جوید او پایان آب
هر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش ناید غرقه طوفان کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح
هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
اینک آن خضری که میرآب حیوان گشته بود
زنده را بخشد بقا و مرده را حیوان کند
دم مزن با آینه تا، با تو او همدم بود
گر تو با او دم زنی او روی خود پنهان کند
این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند
هر که چون ماهی نباشد جوید او پایان آب
هر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش، ناید غرقه طوفان کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح
هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
اینک آن خضری که میرآب حیوان گشته بود
زنده را بخشد بقا و مرده را حیوان کند
دم مزن با آینه تا با تو او همدم بود
گر تو با او دم زنی او روی خود پنهان کند
این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند
هر که چون ماهی نباشد جوید او پایان آب
هر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش ناید غرقه طوفان کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح
هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
اینک آن خضری که میرآب حیوان گشته بود
زنده را بخشد بقا و مرده را حیوان کند
دم مزن با آینه تا، با تو او همدم بود
گر تو با او دم زنی او روی خود پنهان کند
این سخن آبیست از دریای بیپایان عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند
هر که چون ماهی نباشد جوید او پایان آب
هر که او ماهی بود کی فکرت پایان کند