دانلود آهنگ علی سورنا به نام مجسمه
Download Music Ali Sorena - Badhaye Vahshi
ترانه سرا: علی سورنا
تنظیم کننده: سعید دهقان
تاریخ انتشار: 1403/12/2
تعداد بازدید: 137
متن آهنگ علی سورنا - مجسمه
[همخوان]
به جز مرگ که بی سایهست
این جهان نمادین انعکاس سرمایهست
چی میشد انتهای حرفام؟
سرمایه من اینجا این شعره تنها
مهم نیست چقدر تنهام
مهم اینه ایستادم رو متن حرفام
بمالید، بمیرید عاقبت به فرمان
من قمار کردم رو تنم واسه نبض جریان
[قسمت ۱]
با همین خطر کشیدم تو قفسهای آهنین نفس
زندگی حاصل تخیله
و باور منم یه بخشی از خودت
پس همراه شو با من این سفر
تو کارگاه من که پر تنه
و خواستم از لحظههای زندگیم مجسمه بسازم
آخرین گلوله واس آخرین بدن
به دنبال گل میگشتم واسه آخرین اثر
با تیشه و کارد و رنگ و قلم برنده
واسه گل افتادم به دنبال بدن گذشته
بعد عبور از اتاقهای سحر
خونهام رو کشیدم سمت کارگاه شعرم
یه کوه خمیر رو پینه میزدم
و گوشههای اضافهاش رو کارد و میله میزدم
نقش تو ذهنم بود باید در بیارم از توش
صدای آه میومد تا تیشه میزدم
پدرم چیزی نبود به غیر من
و منم چیزی نبودم غیر طرحم
تیشه میزدم افسوس منو برد
که فردا رو باید از تن دیروز در آورد
حس ناب آزادی سفر نور از دور
عبور از یه قفس تو در تو
تجسمت تو لباس عروسی قشنگ بود
تو دوست نداری تن مجسمه میکنم تور
رقصیدیم با اندوه
رقصیدیم با هم نور
زیباترین دختر دنیا تو بغلم بود
رقصیدیم با هم نور
تا
صدا اومد از تو کارگاه
تیکهها وا شد و ریخت
مجسمه لق شد
کلی دست و پا شد و ریخت
[همخوان]
به جز مرگ که بی سایهست
این جهان نمادین انعکاس سرمایهست
چی میشد انتهای حرفام؟
سرمایه من اینجا این شعره تنها
مهم نیست چقدر تنهام
مهم اینه ایستادم رو متن حرفام
بمالید، بمیرید عاقبت به فرمان
من قمار کردم رو تنم واسه نبض جریان
[قسمت ۲]
نوشتم زنده باد انسان
زنده باد اختراع و امکان
زنده باد ابزار و صنعت
بالاتر از هر لحظه اکتشاف و عرفان
دیگه منم و حس دوباره پر از ترس
دقیقا وسط تیکه پاره گذشتهام
با تیکههای ریخته هم دوباره میشه چید
چیدم این بار کسی آه نمیکشید
بیا تا تگرگها برقصیم
تا انقلاب برگها برقصیم
دستم رو میذارم توی دستهای بیحرکتت
تکونت میدم تا با رقص دستها برقصی
تو اختراع من تا تهم بیا
بذار حس رقص با تو تا تنم بیاد
میرقصم باهات وسط گلوله و موشک
از چشمات بوی قلب مادرم میاد
واسه رقاصی که رقص رو یاد ببره
عشق یعنی پاش رو کجا بذاره
با لحظهای گناه و اضطراب ساده
رقص میمیره اگه پاش رو اشتباه بذاره
گفتم تو زیبایی قد ساغرم
من با تو ساخته شدم تو فصل آخرم
من زاده شدم از لبخند زیبای تو
چرا که ساخته بودمش از رحم مادرم
حس خفگی با بوی آلومینیوم
تو یه قفس سربی پر گاز لیتیوم
فرار میکنم و پشت سرم توی صحنه
یه هیولاست پی کشتنم تو این جعبه
در رفتم با تن یخ زدهام بیجون
اما تصمیم گرفتم که از این در نرم بیرون
من تو رو از وسط پوچی خلق کرده بودم
وقتی ساخته شدی همون زد ازت بیرون
پتکم رو برداشتم و زدم توی سینهات
یه تاریخ از استبداد پاشید رو پیرهنت
با اره بریدم اجزات رو از نو
من دستهام آلوده است به خون تخیل
اما نه مسیر و آغاز و پایان من غلط بود
نه اکتشاف و اختراع من غلط بود
من انقلاب رو دیدم با روح و جونم
دیدم که ماده خام من غلط بود
هر انقلاب نتیجه گناه جسور هاست
خیر رقص با خدای شرورا است
من آتیش گداخته و مذاب تنورهام
من خدام، خدای خدا و هیولام
به جز مرگ که بی سایهست
این جهان نمادین انعکاس سرمایهست
چی میشد انتهای حرفام؟
سرمایه من اینجا این شعره تنها
مهم نیست چقدر تنهام
مهم اینه ایستادم رو متن حرفام
بمالید، بمیرید عاقبت به فرمان
من قمار کردم رو تنم واسه نبض جریان
[قسمت ۱]
با همین خطر کشیدم تو قفسهای آهنین نفس
زندگی حاصل تخیله
و باور منم یه بخشی از خودت
پس همراه شو با من این سفر
تو کارگاه من که پر تنه
و خواستم از لحظههای زندگیم مجسمه بسازم
آخرین گلوله واس آخرین بدن
به دنبال گل میگشتم واسه آخرین اثر
با تیشه و کارد و رنگ و قلم برنده
واسه گل افتادم به دنبال بدن گذشته
بعد عبور از اتاقهای سحر
خونهام رو کشیدم سمت کارگاه شعرم
یه کوه خمیر رو پینه میزدم
و گوشههای اضافهاش رو کارد و میله میزدم
نقش تو ذهنم بود باید در بیارم از توش
صدای آه میومد تا تیشه میزدم
پدرم چیزی نبود به غیر من
و منم چیزی نبودم غیر طرحم
تیشه میزدم افسوس منو برد
که فردا رو باید از تن دیروز در آورد
حس ناب آزادی سفر نور از دور
عبور از یه قفس تو در تو
تجسمت تو لباس عروسی قشنگ بود
تو دوست نداری تن مجسمه میکنم تور
رقصیدیم با اندوه
رقصیدیم با هم نور
زیباترین دختر دنیا تو بغلم بود
رقصیدیم با هم نور
تا
صدا اومد از تو کارگاه
تیکهها وا شد و ریخت
مجسمه لق شد
کلی دست و پا شد و ریخت
[همخوان]
به جز مرگ که بی سایهست
این جهان نمادین انعکاس سرمایهست
چی میشد انتهای حرفام؟
سرمایه من اینجا این شعره تنها
مهم نیست چقدر تنهام
مهم اینه ایستادم رو متن حرفام
بمالید، بمیرید عاقبت به فرمان
من قمار کردم رو تنم واسه نبض جریان
[قسمت ۲]
نوشتم زنده باد انسان
زنده باد اختراع و امکان
زنده باد ابزار و صنعت
بالاتر از هر لحظه اکتشاف و عرفان
دیگه منم و حس دوباره پر از ترس
دقیقا وسط تیکه پاره گذشتهام
با تیکههای ریخته هم دوباره میشه چید
چیدم این بار کسی آه نمیکشید
بیا تا تگرگها برقصیم
تا انقلاب برگها برقصیم
دستم رو میذارم توی دستهای بیحرکتت
تکونت میدم تا با رقص دستها برقصی
تو اختراع من تا تهم بیا
بذار حس رقص با تو تا تنم بیاد
میرقصم باهات وسط گلوله و موشک
از چشمات بوی قلب مادرم میاد
واسه رقاصی که رقص رو یاد ببره
عشق یعنی پاش رو کجا بذاره
با لحظهای گناه و اضطراب ساده
رقص میمیره اگه پاش رو اشتباه بذاره
گفتم تو زیبایی قد ساغرم
من با تو ساخته شدم تو فصل آخرم
من زاده شدم از لبخند زیبای تو
چرا که ساخته بودمش از رحم مادرم
حس خفگی با بوی آلومینیوم
تو یه قفس سربی پر گاز لیتیوم
فرار میکنم و پشت سرم توی صحنه
یه هیولاست پی کشتنم تو این جعبه
در رفتم با تن یخ زدهام بیجون
اما تصمیم گرفتم که از این در نرم بیرون
من تو رو از وسط پوچی خلق کرده بودم
وقتی ساخته شدی همون زد ازت بیرون
پتکم رو برداشتم و زدم توی سینهات
یه تاریخ از استبداد پاشید رو پیرهنت
با اره بریدم اجزات رو از نو
من دستهام آلوده است به خون تخیل
اما نه مسیر و آغاز و پایان من غلط بود
نه اکتشاف و اختراع من غلط بود
من انقلاب رو دیدم با روح و جونم
دیدم که ماده خام من غلط بود
هر انقلاب نتیجه گناه جسور هاست
خیر رقص با خدای شرورا است
من آتیش گداخته و مذاب تنورهام
من خدام، خدای خدا و هیولام