دانلود آهنگ علی سورنا و سارسو به نام خانه سرخ
Download Music Ali Sorena & SarrSew - Khaneye Sorkh
ترانه سرا: علی سورنا و سارسو
تنظیم کننده: سعید دهقان
تاریخ انتشار: 1403/12/2
تعداد بازدید: 55
متن آهنگ علی سورنا و سارسو - خانه سرخ
[قسمت ۱]
قصههای تازه توی این فصل از سرما
تو مرزهای آلوده به وهم
اتوبانهای دود توی رحم پلهای زور
شهری در حال ریزش توی یخبندان
قصه مردان زنان بدون امکان
هویتهای پاره گم سر گر دان
سرخ به رنگ خونه جرم به رنگ زندان
قصه سرد یه انسان توی شهر نا شهروندان
قصه تنهاترین قامت
کنار اتوبان تو ژرفاترین ساعت
تلخ اما از جنس فرداترین باور
که بلند پروازان سقوط میکنن با دردناکترین حالت
نگاه کرد با درد به خونههای دود اندود
عبور کرد از بین کوچههای تودرتو
رسید به ایستگاه با قطارهای مجروح
بعد جسد یخ زده یه پیرمرد رو سکو
از اون طرف ریلها که به زیر یخ مردن
از سکوی روبهرو بهش زل زده بود سرگرد
بست چشمو به رویا با نبض بینیازان
که تنگی خونههای سرخه خیال رویاسازان
[همخوان]
میافتاد نقاب
میرقصید عصیان
میشورید انسان
بی روزگارم
به زخم تو دچارم
من از تو بیزارم
از پا به سر آوارم
[قسمت ۲]
به سرزمین بیمار با بیمارهای شیفته
به دستهای زور که تو ابرها آویخته بود
صورتهای استخونی خیره به یه پنجره قفل
ولی معلق با دیوارهای ریخته
مرزهای وهمی زیر اخطار و زور یعنی
طنابهای هم عصری واسه اعدام هر تغییر
میرسید خورشید وسط خاک این دخمه
اما داس تحجر داد زد که امکان رشد هرگز
بنویس از توی صحنه
از دستور قتل گلها
توی این مخروبه نفت و گلولههای پوچ پره که دنیاتون
یه آسمون کوتاه شد
اخراجی از تقویم واسه افق فردا
باید کوچ کنه به رویا
ما عمل کردیم توی زندگی با اشباح
شما رفتار میکردید طبق قانوننتون تو هنجار
جمع شما بودید با دفاعیه خدایان
وای به ما اگه خود بسازیم از آینه شماها
من فکر می کردم بعد هر سفر گناه است
اینه تلقین به ماجراجوها تو زمان ترک این مرداب
ما شکافیم انسان
پر جای دندون گرگها
این جا الکل یه مرهم شد
شاید چسب زخم رویا
[همخوان]
میافتاد نقاب
میرقصید عصیان
میشورید انسان
بی روزگارم
به زخم تو دچارم
من از تو بیزارم
از پا به سر آوارم
قصههای تازه توی این فصل از سرما
تو مرزهای آلوده به وهم
اتوبانهای دود توی رحم پلهای زور
شهری در حال ریزش توی یخبندان
قصه مردان زنان بدون امکان
هویتهای پاره گم سر گر دان
سرخ به رنگ خونه جرم به رنگ زندان
قصه سرد یه انسان توی شهر نا شهروندان
قصه تنهاترین قامت
کنار اتوبان تو ژرفاترین ساعت
تلخ اما از جنس فرداترین باور
که بلند پروازان سقوط میکنن با دردناکترین حالت
نگاه کرد با درد به خونههای دود اندود
عبور کرد از بین کوچههای تودرتو
رسید به ایستگاه با قطارهای مجروح
بعد جسد یخ زده یه پیرمرد رو سکو
از اون طرف ریلها که به زیر یخ مردن
از سکوی روبهرو بهش زل زده بود سرگرد
بست چشمو به رویا با نبض بینیازان
که تنگی خونههای سرخه خیال رویاسازان
[همخوان]
میافتاد نقاب
میرقصید عصیان
میشورید انسان
بی روزگارم
به زخم تو دچارم
من از تو بیزارم
از پا به سر آوارم
[قسمت ۲]
به سرزمین بیمار با بیمارهای شیفته
به دستهای زور که تو ابرها آویخته بود
صورتهای استخونی خیره به یه پنجره قفل
ولی معلق با دیوارهای ریخته
مرزهای وهمی زیر اخطار و زور یعنی
طنابهای هم عصری واسه اعدام هر تغییر
میرسید خورشید وسط خاک این دخمه
اما داس تحجر داد زد که امکان رشد هرگز
بنویس از توی صحنه
از دستور قتل گلها
توی این مخروبه نفت و گلولههای پوچ پره که دنیاتون
یه آسمون کوتاه شد
اخراجی از تقویم واسه افق فردا
باید کوچ کنه به رویا
ما عمل کردیم توی زندگی با اشباح
شما رفتار میکردید طبق قانوننتون تو هنجار
جمع شما بودید با دفاعیه خدایان
وای به ما اگه خود بسازیم از آینه شماها
من فکر می کردم بعد هر سفر گناه است
اینه تلقین به ماجراجوها تو زمان ترک این مرداب
ما شکافیم انسان
پر جای دندون گرگها
این جا الکل یه مرهم شد
شاید چسب زخم رویا
[همخوان]
میافتاد نقاب
میرقصید عصیان
میشورید انسان
بی روزگارم
به زخم تو دچارم
من از تو بیزارم
از پا به سر آوارم