دانلود آهنگ محمدرضا شجریان
دل به کس نسپارم
Download Music Mohammadreza Shajarian
Del Be Kas Naseparam
تاریخ انتشار: 1397/9/13
تعداد بازدید: 280628
متن آهنگ محمدرضا شجریان - دل به کس نسپارم
هزار جهد بکردم
که سر عشق بپوشم
نبود، بر سر آتش
میسرم که نجوشم
هزار جهد بکردم
که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش
میسرم که نجوشم که نجوشم
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم
که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم
نه عقل ماند و نه هوشم
شمایل تو بدیدم
نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت
به گوش جان آمد
حکایتی ز دهانت
به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم
حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و
فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم
که دیده از تو بپوشم
که من قرار ندارم
که دیده از تو بپوشم
مگر تو روی بپوشی و
فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم
که دیده از تو بپوشم
ای دوست
من رمیده دل آن به
که در سماع نیایم
من رمیده دل آن به
که در سماع نیایم
که گر، ز پای درآیم
به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز و
در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده است
از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و
من هنوز برآنم
مرا به هیچ بدادی و
من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی
به عالمی نفروشم
مرا بگوی که سعدی
طریق عشق رها کن
سخن چه فایده
گفتن چو پند، می ننیوشم
ای دل ای دوست
به راه بادیه رفتن
به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم
به قدر وسع بکوشم
که سر عشق بپوشم
نبود، بر سر آتش
میسرم که نجوشم
هزار جهد بکردم
که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش
میسرم که نجوشم که نجوشم
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم
به هوش بودم از اول
که دل به کس نسپارم
که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم
نه عقل ماند و نه هوشم
شمایل تو بدیدم
نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت
به گوش جان آمد
حکایتی ز دهانت
به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم
حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و
فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم
که دیده از تو بپوشم
که من قرار ندارم
که دیده از تو بپوشم
مگر تو روی بپوشی و
فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم
که دیده از تو بپوشم
ای دوست
من رمیده دل آن به
که در سماع نیایم
من رمیده دل آن به
که در سماع نیایم
که گر، ز پای درآیم
به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز و
در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده است
از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و
من هنوز برآنم
مرا به هیچ بدادی و
من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی
به عالمی نفروشم
مرا بگوی که سعدی
طریق عشق رها کن
سخن چه فایده
گفتن چو پند، می ننیوشم
ای دل ای دوست
به راه بادیه رفتن
به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم
به قدر وسع بکوشم